در قلوب و تاریخ اندیشهها
مقدمه :
مکتب حسینی عنوانی است برای رویکردی تربیتی به بزرگترین حماسه انسانی، حماسهای فراتاریخی و فراجغرافیایی، برای دمیدن روح حقیقت انسانی در همگان، و راهنمودن مردمان به سوی تعالی. راهی که حسین(ع) در تعریف زندگی نشان داد، حریّت و عزت است؛ و پرچمی که برافراشت فرا راه همه آزادیخواهان و عزتجویان تا قیام قیامت است. فرامندی این مکتب هر عقل منصف و آزادیخواه را متحیر و متأثر از خود ساخته و فراراه نجات هر نهضت از یوغبردگی و بندگی قرار داده است. گاندی، رهبر بزرگ هند، به تأسی از این مکتب است که گفته است:«من مبارزه را از شهیدان عاشورا آموختم»[1]
حسین(ع) با برافراشتن پرچم حماسه کربلا و عاشورا، مکتبی را بنیان گذاشت که مردمان در آن نیکوترین و والاترین تربیت (تربیت نبوی و تربیت علوی) دست یابند. چنانکه خود هنگام حرکت ازمدینه به سوی مکه در آغاز نهضت خویش در وصیتنامهاش نوشت:
«ارید ان آمر بالمعروف وأنهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی محمد، و سیره أبی علی بن ابیطالب».[2]
من میخواهم به خوبیها سفارش و از زشتیها جلوگیری کنم، و به سیره جدّم محمد(ص) و سیره پدرم علی(ع) رفتار کنم.
مکتب حسینی. مکتب احیای اسلام نبوی و اسلام علوی است، مکتبی که اسلام حقیقی در آن جلوهدارد و تربیتشدگانش بینا و دانا،کریم و عزیز، آزاد از دنیا و مطیع خدا، و اهل شجاعت و استقامتند. چنانکه بزرگ مربی این مکتب، حسن(ع) جلوه تام این ویژگیهاست. آن هنگام که حربن یزید ریاحی راه را برای او وکاروانش بست و آن حضرت را از مرگ بیم داد، حسین(ع) خطاب به او سخنی فرمود که بیانگر فرهنگ مکتب حسینی است:
«لیس شذنی من یخاف الموت ما أهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق. لیس الموت فی سبیل العز الا حیاه خالده، ولیست الحیاه مع الذل الاالموت الذی لاحیاه معه. افبالموت تخوفنی؟
هیات، طال سهمک و خاب ظنک! لَستُه أخاف الموت…»[3]
شأن من کسی نیست که از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسیدن به عزت و احیای حق سبک و راحت است. مرگ در راه عزت، جز زندگی جاوید نیست و زندگی با لذت جز مرگی فاقد حیات نیست. آیا مرا از مرگ میترسانی؟ تیرت به خطا رفته است و گمانت تباه است. من کسی نیستم که از مرگ بهراسم…
امام حسین(ع) با بنیان گذاشتن چنین مکتبی اسلام را زنده کرد، این مکتب برخاسته از مکتب تربیتی پیامبر اکرم(ص) و امیر مؤمنان(ع) بود، مکتبی که به انحراف و اضمحلال رفته بود و حسین(ع) روی آن را به تمامه برپا کرد و پرچمی برافراشت که همیشه تاریخ در اهتزاز باشد. گویا سخن مشهور پیامبر اکرم(ص) بیانگر همین حقیقت بود، که فرموده است:
«حسین منی و انا من حسین»[4]
حسین از من است و من از حسینم.
این بدان معنی است که او و حسین(ع) از نظر وجوب محبت و حرمت شخص واحدند، زیرا محبت حسین، محبت رسول خدا و محبت رسول خدا، محبت خداست. این یگانگی و این سخن که «من از حسینم»،مؤید بقای دین و آیین رسولالله به وسیله حسین(ع) و احیاء و ماندگاری آن مکتب بوسیله اوست. زیرا اگر کربلا وعاشورا برپا نمیشد و مکتب حسینی شکل نمیگرفت، چنان اسلام وارونه میگردید که هیچ از آن نمیماند. امام خمینی(ره) در این باره فرموده است:
«در صدر اسلام پس از رحلت پیغمبر ختمی مرتبت پایهگذار عدالت و آزادی، میرفت که با کجرویهای بنیامیه، اسلام در حلقوم ستمکاران فرود رود و عدالت در زیر پای تبهکاران نابود شود که سیدالشهدا علیهالسلام نهضت عظیم عاشورا را برپا نمود و با فداکاری و خون خود و عزیزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنیامیه را محکوم و پایههای آن را فرو ریخت.»[5]
پس از پیامبر اکرم(ص) در پی تحولاتی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دگرگونیهای اساسی شکل گرفت و این دگرگونیها در حکومت معاویه به نقطه اوج خود رسید: بیعت اجباری، برهم خوردن مساوات اجتماعی و شکلگیری نظام طبقاتی، منسوخ شدن عدالت، حاکم شدن جاهلیت در لباس اسلام، تبدیل بیتالمال مسلمانان به خزانه شخصی زمامداران، شکنجه و آزار و…
این گونه بود که حسین(ع) به پا خاست و با خون خود این ننگها را از دامن اسلام و مسلمانی شست؛ و مکتب حسینی را بنیان گذاشت؛ تا این مکتب و آفریننده آن هماره در تاریخ و تاریخ اندیشهها و قلوب ماندگار و جاوید بماند.
در این مقاله اهتمام بر این است که با توجه به عظمت شخصیت امام حسین(ع) و اندیشه فرامند او در گستره زمان و تاریخ، مهمترین اصول و عواملی که با وجود شخصیتهای زیاد علمی، سیاسی، مذهبی و… در طول تاریخ حیات بشری، موجب ماندگاری این شخصیت برجسته در تاریخ اندیشهها و قلوب انسانهای آزادیخواه و حریتطلب و عدالت جو شده است، مورد بررس و مطالعه قرار گیرد. در مطالعه موضوع از روش کتابخانهای و تحلیل محتوی استفاده میگردد.
تعریف واژگان :
الف) اصول: در لغت به معانی: ریشهها، بیخها، پایهها، بنیادها و قواعد و قوانین آمده است.[6]
در اصطلاح به پایهها و ریشههای یک چیز گفته میشود که: موجب قوام و حفظ موجودیت و تداوم بقای آن چیز است. به عبارت دیگر، ارکانی که عامل پیوستگی و پایداری امری باشد، به آن اصول گفته میشود.
ب) ماندگاری: در اینجا به هر امری که بواسطه کیفیت وجود و عمل و میزان اثرگذاری و اثربخشی آن همواره در یادها و خاطرهها و اندیشهها زنده و تداوم داشته باشد.
ج) اندیشه: اندیشه در لغت به معنای فکر، گمان و ترس و بیم است.
در اصطلاح مجموعه تراوش فکری و ذهنی انسان که بر اثر تفکر و تعقل درباره خود و جهان و محیط پیرامون و خدا حاصل میگردد.
د) امام حسین(ع): پیشوای سوم شیعیان دارای کمالات عالیه انسانی و الهی و صاحب نهضتی که بعلت متمایز بودن علت و انگیزه وشیوه و هدف نهضتش از سایر نهضتها و جنبشهای آزدایخواهانه، همواره مورد توجه اندیشمندان و نهضتهای آزادیبخش بوده است.
اهداف :
از جمله اهداف مقاله بررسی و شناخت علل و عوامل جاودانگی اندیشه امام حسین(ع) در افکارو اندیشهها و دیگر صفاتی که موجب پیوند و قرابت مسلمانان و انسانهای عدالتخواه و آزادیخواه با آن شخصیت آسمانی بوده است، میباشد.
سؤال اساسی :
چه عواملی باعث ماندگاری اندیشه امام حسین(ع) در طول تاریخ در میان افکار و اندیشههای انسانهای آزاداندیش بوده است؟
روش مورد مطالعه :
در تدوین و نگارش مقاله، از میان روشهای تحقیق، از روش کتابخانهای و تحلیل محتوی استفاده میگردد؛ که در این روش ضمن مراجعه به منابع معتبر تاریخی و علمی، موضوع مورد تحلیل و تدقیق قرار میگیرد.
در این مطالعه جاودانگی اندیشه امام حسین(ع) به عنوان متغیر وابسته و اصول وعواملی که موجب ماندگاری این اندیشه تابناک گشته است به عنوان متغیرهای مستقل درنظر گرفته شده است.
علل و عوامل ماندگاری و جاودانگی اندیشه امام حسین(ع ):
در این بخش به مهمترین اصول و عواملی که در ماندگاری اندیشه حضرت امام حسین(ع) در جریان تاریخ اثرمند بودهاند با استناد به شواهد تاریخی اشاره میگردد:
1- اصل خداترسی و ترسناپذیری از غیرخدا :
اگر عظمت الهی در دل آدمی جلوه کند، انسان به معرفتی میرسد که به صورت خداترسی و ترسناپذیری از غیرخدا جلوه میکند، از این رو جز در برابر خدا سر تسلیم فرود نمیآید و در ناملایمات و ملایمات، و در سختیها و راحتیها استوار و شکرگزار خواهد بود. در مکتب امام حسین(ع) بالاترین معرفت دریافت عظمت حق و خداترسی است. چنانکه امام حسین(ع) از پدرش روایت کرده است:
«حسبک من العلم ان تخشی الله».[7]
از دانش تو را همان بس که از عظمت خدا بترسی.
سر خم کردن در برابر غیرخدا و تندادن به پستیها از آنجاست که: عظمت الهی ادراک نشده است و اگر آدمی بپذیرد که همه چیز از اوست و جز او هیچ قدرتی وجود ندارد، دیگر تسلیم امر باطلی نمیشود.
امام حسین(ع) خود برترین نمونه این منطق است. چنانکه وقتی حربن یزید ریاحی راه وی را به سوی کوفه سد کرد و او را از کشتهشدن بیم داد، شأن خود را این گونه بیان فرمود:
لیس شذنی شأن من یخاف الموت ما اهون الموت علی سبیل نیل العز و احیاء الحق.
یعنی شأن من شأن کس نیست که از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسیدن به عزت و احیای حق سبک و راحت است.
مواضع امام حسین(ع) در قیام شکوهمندش گویای این حقیقت است. چنانکه وقتی عبدالله بن جعفر پسر عموی حضرت، وی را از حرکت به سوی عراق نهی نموده و از ایشان میخواهند که از این سفر منصرف گردند و امان نامهای را برای وی ارسال میدارند، لکن امام در جواب نامه و امان نامه پسر عمو، چنین پاسخ می دهند، که این گواه روشن و صادق بر منطق خداترسی و ترسناپذیری از غیرخداست:
«اما بعد فانه لم یشاقق الله و رسوله من دعا الی الله وعمل صالحا و قال اننی من المسلمین و قد دعوت الی الامان و البر والصله، فخیر الامان، أمان الله…»[8]
«اما بعد، آن که به سوی خدای عزوجل دعوت نماید عمل صالح انجام دهد و گوید من از تسلیم شدگانم، با خدا و رسولش مخالفت نکرده است و اینکه به من وعده امان و نیکی و پاداش دادهای، پس بدان که بهترین امان، امان خداست و آن که در دنیا از خدا نمیترسد هرگز در قیامت امان نیابد، از خداوند میخواهم ترسی از خود در دنیا عنایت فرماید که موجب امان ما در روز قیامت گردد…»
بنابراین چون خداترسی در وجود آدمی جای گیرد، ترس از غیرخدا بیمعنا میشود و خداترسی حریمی است که حافظ حرمت آدمی و موجب استقامت و شکستناپذیری در انسان میگردد، راه کمال به سوی حق، با خداترسی و ترسناپذیری هموار میشود و حسین(ع) این راه را چنان تصویر نموده است که هرکس بتواند ببیند و هر عدالتخواه و آزادهای آن را سیر کند.
2- اصل حق محوری و حقطلبی :
مکتب امام حسین(ع) مکتبی است بر محور حق. و حق را میزان و معیار همه چیز نگریستن است. چنانچه میفرماید:
«لایکمل العقل الا باتباع الحق»[9]
عقل به کمال نمیرسد، مگر به پیروی از حق.
اینگونه بود که حسین(ع) بر سر مردمانی که سر در زندگی حقیر خود فرو میبرند و خود را نظارهگران بیطرف مبارزه حق و باطل میانگارد، فریاد میزند که:
«الا ترون ان الحق لایعمل به، و ان الباطل لایتناهی عنه»[10]
آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل دوری نمیشود؟
و در نامهای که برای شیعیان خود در بصره مینویسد، قیام خود را قیام حق محورانه و حقطلبانه اعلام مینماید. و در آغاز نامه چنین میفرماید:
«فانی ادعوکم الی احیاء معالم الحق و اماته البدع»[11]
همانا من شما را به زندهکردن آثار و نشانههای حق و نابودکردن بدعتها فرا میخوانم.
اینها همه آزمودههای والایی از مکتب حسینی است تا انسانها پیوسته بر حق گام زنند و حقوق خود را بشناسند و از حق دفاع نمایند و حقطلبی را در زندگی خود حاکم کنند.
3- اصل حریّت و آزادگی :
انسان تا به آزادمنشی نائل نگردد و از اسارت نادانی و گمراهی آزاد نشود و مادام که در اسارت وابستگیهای دنیایی و دلبستگیهای نفسانی است، به هیچ کمال دست نمییابد؛ و نمیتواند به سوی مقصد والایی که برای آن آفریده شده است سیر نماید. امام حسین(ع) با نهضت و شهادت خود راه آزادگی را بر همگان گشود، چنانکه در زیارت اربعین حضرت حسین(ع) منقول از امام صادق(ع) آمده است:
«وبذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله، و حیره الضلاله»[12]
او جان خود را در راه تو داد تا بندگانت را از جهالت و سرگردانی در گمراهی برهاند.
قصد جانان کرد و جان بر باد داد رسم آزادی به مردان یاد داد[13]
از جمله متربیان در مکتب حریت و آزادگی امام حسین(ع)، حربن یزید ریاحی همان کسی که راه را بر حسین(ع) بسته بود و در مقابل او ایستاده بود، اما اینکه متأثر از حریت و آزادگی صاحب مکتب خواهان بازگشت به حق میگردد و در این راه نیز جان خود را تقدیم دوست مینماید.
و وقتی حر به شهادت میرسد، امام حسین(ع) دربارهاش میفرماید:
«انت الحرکما سمتک امک حراً فیالدنیا والاخره»[14]
همچنان که مادرت تو را حرّ نامید، تو واقعاً در دنیا و آخرت حرّ هستی.
4- اصل پارسایی و وارستگی :
امام حسین(ع) در خطبهای والا، در صبح روز عاشورا، درباره دنیا با همه زیبائیهای ظاهریش چنین میفرماید:
«الحمدالله الذی خلقالدنیا، فجعلها دار فنائ و زوال، متصرفه باهلها حالا بعد حال، فالمغرور من غرته، والشقی من فتنه، فلا تغرنکم هذه الدنیا، فانها تقطع رجاء من رکن الیها، و تخیب طمع من طمع فیها».[15]
سپاس خدایی را سزاست که دنیا را آفرید و آنرا را خانه نابودی و ناپایداری قرار داد، همان دنیایی که اهل خویش را پیوسته دگرگون میسازد، پس فریب خورده کسی است که: فریب دنیا را خورد و بدبخت کسی است که مفتون آن شود. بنابراین دنیا فریبتان ندهد، که هر که بدو تکیه کند ناامیدش سازد و هر که در او طمع بندد مأیوسش نماید.
در شب هشتم یا نهم محرم امام حسین(ع) در ملاقاتی با عمربن سعد او را به نجات از دام دنیا و پیوستن به خود فرا خواند، لیکن عمربن سعد، به علت دلبستگی به دنیا و تعلقات آن، دست از قدرتطلبی نکشید و نخواست از دام دنیا نجات یافته و با پارسایی و وارستگی به حقیقت خویش رو کند. لذا به دعوت امام حسین(ع) پشت کرد و آن را نپذیرفت و درنتیجه عاقبت و فرجامسوئی را برای خود رقم زد، بندگی دنیا آدمی را به پستی و تباهی میکشاند و او را به ستمگری و یا ستمپذیری وامیدارد.
این منطق برخاسته از حقیقت پارسامنشی اوست که با معرفت بر عاقبت دنیاپرستی پس از ورود به کربلا در ضمن سخنی میفرماید:
«مردم بندگان دنیایند و دین سر زبانشان است، پشتیبانیشان از دین تا آنجاست که زندگیشان در رفاه است، و هرگاه به آزمایش گرفته شوند دینداران ]واقعی[اند کند»[16]
لذا تا وارستگی و پارسایی نسبت به دنیای نکوهیده حاصل نگردد انسان صاحب عزت و قوت و عظمت نمیگردد که این صفت در تمامی مراحل زندگی امام حسین(ع)، بویژه در دوران نهضت و قیامش برجستهتر و کاملاً نمایان و درخشانتر است.
5- اصل عدالتخواهی و ظلمستیزی :
فطرت بیدار آدمی عدالتخواه و ظلم ستیز است و انسان زنده نمیتواند نسبت به بیعدالتی و ستمگری سکوت کند و دم برنیاورد. از این روست که فریاد عدالتخواهی و ظلم ستیزی حسین(ع) پیوسته شنیده میشود:
«الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه؟»[17]
آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل دوری نمیشود.
عدالتخواهی و ظلمستیزی از برجستهترین وجوه مکتب حسین(ع) است، چنانکه حسین(ع) از ابتدای نهضت خویش تا گاه شهادت آن را مطرح مینمود و بدان دعوت میکرد.
6- اصل حفظ حدود الهی و مرزبانی :
مشی و منش امام حسین(ع) در جریان نهضت و در سختترین اوضاع و احوال گویای این حقیقت است که حفظ حدود و حریمهای الهی و مرزبانی برای او از هر چیز مهمتر بوده است و اساساً حسین(ع) برای این به پا خاست که حدود الهی زیرپا گذاشته شده بود و حرمت مردمان دریده شده بود و حقوق انسانها پایمال گشته بود. چنانکه خود فرمود:
«الا و ان هولاء و قدلزموا طاعه الشیطان و ترکوا الرحمان، واظهر والفساد و عطلوا الحدود واستأثروا بالفیء. واحلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من غیر»[18]
مردم! آگاه باشید که اینان ] امویان[ پیروی از شیطان را بر خود واجب نموده و اطاعت خدا را ترک کردهاند و فساد را ترویج نموده و حدود الهی را تعطیل کردهاند، و اموال عمومی را به خود اختصاص دادهاند و حرام خدا را حلال نموده و حلال را حرام ساختهاند، و من شایستهترین کسی هستم که این وضع را تغییر دهم.
همچنین آن حضرت در نخستین خطبه خود در سرزمین کربلا، مردم را بدین امر توجه داد که نسبت به پایمال شدن حقوق و برپاشدن باطل و لگدمال شدن حرمتهای انسانی و شکستهشدن مرزهای اخلاقی و بیارزش کردن دینداری چشم بگشایند؛ و نسبت به این دگرگونیها بیتفاوت و متساهل نگردند؛ و از خود غیرت نشان داده و در برابر اوضاع پیشآمده ایستادگی نمایند.
لذا تأکید در مکتب حسین بر این است که انسانها مرزبان شوند و حریمها را پاس بدارند و با حفظ حدود سیر نمایند. زیرا نقض و حریم انسانی و حدود الهی میتواند منشأ همه پستیها و تباهیها گردد.
7- اصل بینایی و بیداردلی :
زندگی ودینداری در مکتب حسین(ع) بر پایه بینایی و بیداردلی است و حسن(ع) پیوسته بر این امر تأکید کرده و تلاش نموده تا پیروانش به روشنبینی دست یابند و براساس بینایی عمل کنند. آن حضرت در دعایی والا چنین فرموده است:
]اللهم[ اجعل علی البصیره مدرجتی، و علی الهدایه محجتی، و علی الرشاد مسلکی، حتی تنیلنی و تنیل بی امنیتی، و تحل بی علی ما به اردتنی و له خلقتنی و الیه آویتنی»[19]
خدایا حرکتم را براساس بینایی و راهم را با هدایت و روش و طریقهام را قرین رشد و تعالی قرار ده تا مرا به مقصد نائل گردانی. و دیگران را بوسیله من به مقصد برسانی و مرا در آنچه تو خواهان آنی و به جهت آن مرا آفریدهای و بدان سوی پناه دادهای، وارد نمایی.
بنابراین مکتب حسین مکتبی است برای گشودن دیدهها ودلها و سیر به سوی بینایی و بیداردلی و تربیت انسانهای ربانی و همه چیز آن در این جهت است به بیان حسین(ع): «درایه العلم لقاح المعرفه»[20]
علم برای باروری معرفت است.
8- اصل حمیّت و سازشناپذیری :
باید امام حسین(ع) را نمونه اعلای حمیّت و سازشناپذیری در دفاع از حق و تنندادن به خواری و زبونی و سرباززدن از ننگ وعار دانست در تأیید این سخن به سخن ابنابیالحدید معتزلی اشاره میگردد که در اینباره مینویسد:
«سیداهل الاباء الذی علم الناس الحمیه و الموت تحت ظلال السیوف اختیار اله علی الدنیه، ابو عبدالله الحسین بن علیبن ابیطالب علیهماالسلام عرض علیه الامان و اصحابه، فأنف من الذل…»[21]
سرور کسانی که زیر بار خواری نرفتهاند، کسی که به مردم و مردانگی و غیرت و مرگ زیر سایههای شمشیر را آموخته و چنین مرگی را بر خوار و زبونی ترجیح داده است، ابوعبدالله الحسین(ع) است که به او و یارانش امان داده شد، اما از آنجا که نمیخواست تن به زبونی دهد و نیز بیم آن داشت که ابن زیاد اگر هم او را نکشد، به نوعی خوار و ذلیلش سازد، مرگ را بر چنین زندگی ترجیح داد.
نمود عالی این حمیّت و سازشناپذیری در روز عاشورا بارزتر است. زمانیکه سپاه یزیدیان، حسینیان را محاصره کرده بودند حسین(ع) در برابر صفوف دشمن خطبهای حماسی ایراد کرد و پرچم حمیّت و سازشناپذیری را در بلندترین قله انسانیت به اهتزاز درآورد تا از آن پس برای همگان مشهود بماند تا بدو تأسی کنند:
«الا وان الدعی ابن الدعی قدرکزبین اثنین، بین السله والذله و هیهات منالذله…»[22]
«آگاه باشید که این فرومایه (ابن زیاد)، فرزند فرومایه،مرا میان دوراهی شمشیر و خواری قرار داده است و هیهات که ما تن به خواری دهیم… و دامنهای پاک مادران و انسانهای پاکدامن و جاهای باغیرت و نفوس باشرفات روا نمیدارند که با فرمانبرداری از فرومایگان را بر قتلگاه رادمردان مقدم بداریم…»
و ایشان در برابر بیعت خواهی یزید میفرماید:
مثلی لایبایع لمثله
همچو منی با چون او (یزید) بیعت نمیکند.
این منطق گویای این است که اگر حسین(ع) در برابر مسخ دین و پایمالی حقوق مردم سازش میکرد و سکوت پیشه مینمود از بهترین جایگاه اجتماعی و سیاسی بهرهمند میشد ولی او به هیچ قیمتی حاضر نشد در برابر جنایات و ظلم یزیدیان کوتاه آمده و سکوت اختیار نماید و دست از رسالت الهی خود بردارد بر این اساس است که باید تمام صحنههای زندگی حسین (ع) را آموزشگاه حمیّت در راه حق و حقیقت دانست.
قسم دوم) علم عادى
پیغمبر صلى الله علیه وآله وسلم به نصّ قرآن کریم و همچنین امام علیه السلام (از عترت پاک او) بشرى است همانند سایر افراد بشر و اعمالى که در مسیر زندگى انجام مىدهد مانند اعمال سایر افراد بشر در مجراى اختیار و بر اساس علم عادى قرار دارد. امام علیه السلام نیز مانند دیگران خیر و شرّ و نفع و ضرر کارها را از روى علم عادى تشخیص داده و آنچه را شایسته اقدام مىبیند اراده کرده، در انجام آن به تلاش و کوشش مىپردازد. در جایى که علل و عوامل و اوضاع و احوال خارجى موافق مىباشد، به هدف اصابت مىکند و در جایى که اسباب و شرایط مساعدت نکنند، از پیش نمىرود. (و اینکه امام علیه السلام به اذن خدا به جزئیات همه حوادث چنان که شده و خواهد شد واقف است، تأثیرى در این اعمال اختیاریه وى ندارد، چنان که گذشت.)
امام علیه السلام مانند سایر افراد انسانى، بنده خدا و به تکالیف و مقررات دینى مکلّف و موظّف مىباشد و طبق سرپرستى و پیشوایى که از جانب خدا دارد با موازین عادى انسانى باید انجام دهد و آخرین تلاش و کوشش را در احیاى کلمه حق و سر پا نگهداشتن دین و آیین بنماید.